داستان سیاه بختی محبوبه در زندگی با عشقش رحیم
تصویر روی جلد کتاب به زبان آلمانی توسط سوزان باغستانی
سودابه دختر جوان تحصیلکرده و ثروتمندی است که میخواهد با مردی که با قشر خانوادگی او مناسبتی ندارد، ازدواج کند. برای جلوگیری از این پیوند، مادر سودابه وی را به پندگرفتن از محبوبه، عمهٔ سودابه، سفارش می کند.
حلاصه رمان بامداد خمار در چند صفحه
نوشته احمد کریمی حکاک
داستان بامداد خمار از بگو مگوی دختری جوان به نام سودابه با مادرش آغاز می شود. دختر می گوید تصمیم خود را برای ازدواج گرفته و اصرار مادرش، ناهید، در منصرف کردن او بی ثمر خواهد بود. مادر، پس از آن که در می یابد عشق دخترش را کور و کر کرده و بحث و استدلال دیگر در او کارگر نیست به عنوان آخرین تیر ترکش از او می خواهد که به داستان زندگی عمّه جانش، که اکنون پیرزنی هفتادوچندساله است، گوش فرا دهد، و قول می دهدکه از آن پس دیگر دختررا باتصمیم خود آزاد بگذارد. آنچه در پی می آید و اصل داستان را تشکیل می دهد حکایتی است که عمّه ای سالخورده و تجربه اندوخته برای برادر زاده جوان خود- که به تشخیص همگان نسخه دوّم خود اوست – تعریف می کند.
اعضای محترم برای تهیه کتاب به کتابخانه عطاملک جوینی مراجعه فرمایند!!!
ادامه مطلب
[ دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:بامدادخمار,خلاصه بامدارخمار,رمان زیبا سیدجوادی,معرفی رمان,کتابخانه عطاملک جوینی,,
] [ 9:10 ] [ ،سعید فیضی، ][